بنام خدا
دوست دارم بنویسم اما نمیدونم از کجا و چه جوری شروع کنم!!!!!!!!!
خیلی وقته میخوام خاطرات امیرحسین بنویسم اما نمیشه.......!!!
فکر میکنم از کجا شروع کنم ....؟؟؟؟
چند ماه گذشته و الان امیرحسین یکسال و هفت ماه و ده روزشه....
خیلی از خاطراتش عقب موندم چه جوری خودمو برسونم نمیدونم .......
از مامان فاطمه کمک خواستم ایشونم بهم قول داد کمکم کنه ازشون ممنونم خیلی زیاد.....
الان واقعا نمیدونم از کجا شروع کنم اما خیلی دوست دارم بنویسم!!!!!
از اول تولد بنویسم یا روزانه هر اتفاقی که می افته یادداشت کنم و گاهگداریم خاطرات گذشته رو بنویسم؟؟؟
خیلی کارم سخت شده هر روزم خاطرات دارن اضافه میشن و من بقول شاعر اندر خم یک کوچه ام!!!!
چند روزی دادایی حمیدرضا پیشمون بود و حالا ما پیششیم ببینم میتونم ازش کمک بگیرم؟؟؟؟؟؟
باید سراغ مامان فاطمه ام برم هرچی باشه تجربشون از من بیشتره.....
مامان فاطمه بهتون سر میزنم حتما البته اگه منو بعنوان دوستتون بپذیرید خیلی خوشحال میشم..
خیلی وقتم هست پستی نذاشتم گفتم شاید دیگه بهم کسی سر نزنه اینکه گفتم یه سری
بیام بزنم
اما هنوز امیدوارم دوستان یادی ازم بکنن وبا نظراتشون خوشحالم کنن انشالله ......
فعلا تا بعد...........
التماس دعا ......
منتظر نظراتتون هستم دوستان......